اضطراب جدایی کودک و مدرسه

چکیده مقاله

به محض اینکه کودک مدرسه را با یک تهدید مرتبط بداند، تا زمانی که تجربیات کافی از این اضطراب وجود داشته باشد که جای خود را به آرامش دهد، به ایجاد اضطراب ادامه خواهد داد. این می‌تواند باعث ایجاد اضطراب در مدرسه شود که به‌طور قابل توجهی می‌تواند والدین مهربان را وادار کند که کودکان را از مدرسه بیرون بیاورند و این اشتباه است چون ما قبل از اینکه به مغز فرصت کاهش اضطراب را بدهیم کودک را از محیط اضطراب‌زا خارج کرده‌ایم! این منطقی است که هیچ دلیلی در مورد سوق‌دادن فرزندان‌مان به سمت چیزی که موجب ناراحتی آن‌ها می‌شود وجود ندارد اما نکته همین‌جاست. این بدین معناست که به جای فرار کردن از رخدادها که موجب بزرگتر شدن آن‌ها می‌شود ابتدا اضطراب خود را به اندازه کافی مدیریت کنیم تا بتوانیم آن‌ها را به سمت چیزهایی که برایشان خوب است سوق دهیم. گاهی اوقات، وقتی تصمیم‌گیری برای فرزندان‌مان خیلی دشوار است شاید موثرترین کاری که می‌توانیم انجام دهیم این است که با کمک در تصمیم‌­گیری باری را از دوش آن‌ها برداریم. تا زمانی که فرصت‌­های کافی برای کودکان مضطرب وجود نداشته باشد که آن‌ها به آرامش برسند، اضطراب آن‌ها را به سمت اجتناب از مدرسه سوق می‌دهد. قابل درک است که هر پدر و مادر مهربانی ممکن است گاهی تسلیم این امر شود و اجازه دهد فرزندش «فقط برای امروز» در خانه بماند؛ اما این همیشه اضطراب فردا را بیشتر می‌کند. این موضوع می‌تواند به عنوان یک تهدید در مغز شناسایی شود و در اینجا مغز سعی می‌کند برای ایمن نگه‌داشتن آن‌ها، کودک را مجبور به اجتناب از مدرسه کند.

بازگشت به مدرسه می‌تواند معادل اضطراب در کودکان باشد. کارن یانگ، روانشناس و موسس موسسه «هی زیگموند»، راهکارهایی برای کمک به کودکان در اضطراب مدرسه به اشتراک گذاشته‌است، در این مقاله برخی از آن‌ها را مرور می‌کنم. هرچیزی که کودکان و نوجوانان را از بزرگسالان دور کند، با پتانسیل اضطراب و چون دزدی پنهان به دنیای کودکان وارد می‌شود. این موضوع حتی برای شجاع‌­ترین افراد، می‌تواند بیش از آنچه فکر می‌کنید باعث ناراحتی و آزار شود، به خصوص در ارتباط با مدرسه. دلیل اینکه می‌گوییم اضطراب مدرسه می‌تواند مزاحم باشد تنها نشانه‌ه­ایی از اختلال عملکرد یا شکست خوردن افراد نیست. این یکی از انسانی­‌ترین تجربیات است و می‌تواند مدیریت شود.

نخست، مهم‌ترین چیزها

حمایت از هرگونه دوری نسبت به مدرسه موجب بزرگ­ترشدن اضطراب در کودک می‌شود. آمیگدال بخشی از مغز است که مسئول مدیریت اضطراب است و جالب اینجاست که آمیگدال تنها از تجربه‌کردن یاد می‌گیرد. به محض اینکه مدرسه را با تهدید مرتبط بداند، تا زمانی که تجربیات کافی از این اضطراب وجود داشته باشد که جای خود را به آرامش دهد، به ایجاد اضطراب ادامه خواهد داد. این می‌تواند سخت باشد. اغلب، اضطراب قبل از اینکه بهتر شود، بدتر می‌شود. این می‌تواند باعث ایجاد اضطراب در مدرسه شود که به‌طور قابل توجهی می‌تواند والدین مهربان را وادار کند که کودکان را از مدرسه بیرون بیاورند و این اشتباه است چون ما قبل از اینکه به مغز فرصت کاهش اضطراب را بدهیم کودک را خارج کرده‌ایم! این منطقی است که هیچ دلیلی در مورد سوق‌دادن فرزندان‌مان به سمت چیزی که موجب ناراحتی آن‌ها میشود وجود ندارد اما نکته همین‌جاست. هرچقدر کودکان از مدرسه بیشتر دوری کنند، مغر بیشتر خواهد آموخت که تنها راه احساس آرامش و امنیت در دوری از مدرسه است. این مسئله حضور در مدرسه را فاجعه‌آمیز می‌کند و موجب بزرگتر شدن اضطراب می‌شود. این یکی از مواردی است که مقابله با اضطراب را بسیار دشوارتر می‌سازد. من خودم به عنوان یک والد می‌دانم تماشای کودکی که خیلی دوستش داری در وضعیتی مضطرب و آشفته چقدر قلب را به درد می‌‌آورد. چیزی که می‌تواند کمک‌ ­کننده باشد، درک کاری است که اضطراب می‌کند و اهمیت نقش شما در قدرتمند کردن کودکان در مقابل اضطراب است. اضطراب نشانه این نیست که کودکان نمی‌توانند کنار بیایند. بلکه یک فراخوانی برای اقدام است. فراخوانی به شجاعت. گاهی اوقات فراخوانی به عقب‌­نشینی است. گاهی هم به معنای حرکت به جلو است. یکی از سخت‌­ترین بخش‌­ها برای فرزندان‌مان دانستن تفاوت‌هاست. به همین دلیل یکی از بهترین راه­‌ها برای حمایت از کودکان در برابر اضطراب، کمک به فراخوانی آن‌ها است. برای انجام این کار، اغلب نیاز داریم که با آرامش و شجاعت «اول خودمان شروع کنیم» . این بدین معناست که به جای فرار کردن از رخدادها که موجب بزرگتر شدن آن‌ها می‌شود ابتدا اضطراب خود را به اندازه کافی مدیریت کنیم تا بتوانیم آن‌ها را به سمت چیزهایی که برایشان خوب است سوق دهیم. چیزی که شما را به یک والدین شگفت‌­انگیر تبدیل می‌کند، می‌تواند مانع از حرکت آن‌ها به سمت اضطراب شود. شما به عنوان والدین آن‌ها طوری ساخته شده­‌اید که هنگام ناراحتی آن‌ها، احساس ناراحتی کنید. این پریشانی شما را برای ایمن نگه داشتن آن‌ها آماده می‌کند. مشکل این است گاهی اوقات، اضطراب می‌تواند در زمانی که نیاز نیست در فرزندانمان ظاهر شود. خبر خوب این است که شما نیز ساخته شده­‌اید تا آن‌ها را در این مسیر همراهی کنید.

چرا اضطراب جدایی منطقی است؟

ما به گون‌ه­ای خلق شده‌­ایم که در کنار افراد مهم زندگی خود احساس امنیت کنیم. این بخش درخشانی از خلقت ماست. هنگامی که کودکان (یا هر یک از ما) با جدایی روبه‌رو می‌شوند، اضطراب رخ می‌دهد تا ما را به نزدیکی با «قبیله­‌ی خود» سوق دهد. زمانی که ما در گروه هستیم، ایمن‌­تر بوده و کودکان هم زمانی که با افراد بزرگتر، قو‌ی‌تر و شجاع­‌تر باشند ایمن‌­تر هستند، به ویژه زمانی که آن فرد بزرگتر بسیار به آن‌ها وابسته است و هرکاری برای ایمنی آن‌ها انجام می‌دهد.

اگر اضطراب تنها در پاسخ به تهدیدات واقعی رخ می‌داد، مشکلی نبود اما اینگونه نیست. اضطراب در پاسخ به مسائلی که مهم یا معنادار هستند نیز اتفاق می‌افتد. مدرسه یکی از مسائل مهم و معنادار است و چالش­‌هایی دارد و یکی از مقتضیات آن جدایی از والدین است و این به‌صورت بالقوه و به‌طور قابل درکی به زندگی اضطراب می‌بخشد. به همان اندازه که کودکان هنگام جدایی از والدین خود مضطرب‌اند، می‌توانند شجاع و انعطاف‌­پذیر هم باشند. با اطمینان از اینکه آن‌ها به هنگام تجربه اضطراب این فرصت را دارند که شجاع باشند؛ ما می‌توانیم ظرفیت آن‌ها را برای انجام کارهای سخت تقویت کنی و این خود اغلب به معنای حذف «اجنتاب» از نوع رویارویی ماست.

بستنی را از روی میز بردارید!

گاهی اوقات، وقتی تصمیم‌گیری برای فرزندان ما خیلی دشوار است شاید موثرترین کاری که می‌توانیم انجام دهیم این است که با کمک در تصمیم‌­گیری باری را از دوش آن‌ها برداریم. فرض کنید کودک شما هر شب بستنی می‌خورد، ولی شما می‌خواهید به‌جای آن سیب را انتخاب کند. شما با او درمورد تمام دلایلی که باید سیب را به جای بستنی انتخاب کند صحبت کرده‌­اید. سپس، زمان معمول بستنی خوردن فرا می‌رسد و شما بستنی را روی میز می‌گذارید. امیدوار هستید که او به بستنی «نه» بگوید و سیب را انتخاب کند. البته که او بستنی را انتخاب می‌کند! شما می‌دانید که اگر بستنی را از روی میز بردارید، حجم عظیمی از دردسرها سر راهتان قرار می‌گیرند. نبرد بزرگی خواهد بود، نه فقط امشب، بلکه احتمالا فردا شب و شب بعد و بعد از آن. ممکن است این موضوع تا چند هفته ادامه پیدا کند. به نظر می‌رسد همه چیز راحت‌تر می‌بود اگر آن‌ها خودشان سیب را انتخاب می‌کردند. تصمیم سختی برای اتخاذ کردن وجود دارد، اما شما تصمیم‌گیری را به آن‌ها واگذار می‌کنید. وقتی تصمیم‌­گیری سخت است؛ تا زمانی که دو گزینه در دسترس باشد این قابل درک است که آن‌ها گزینه ساده‌­تر را انتخاب می‌کنند. حقیقت تلخ این است که تنها راه برای جلوگیری از انتخاب گزینه ساده‌­تر این است که آن را از روی میز برداریم.

ما از آن‌ها می‌خواهیم که کار خیلی سختی مثل رفتن به مدرسه را انجام دهند اما تا زمانی که برای آن‌ها گزین‌ه­ایی برای اجتناب از مدرسه وجود داشته باشد، منطقاً مجبور به انتخاب این گزینه نخواهند شد. این اصلاً ربطی به رفتار بد ندارد و به نظر می‌رسد که بخش وسیعی از آن مربوط به مغزی است که مدرسه را با فقدان امنیت مرتبط می‌کند و برای اجتناب از آن یک مبارزه یا فرار وحشیانه را برنامه‌ریزی و اجرا می‌کند. این موضوع به رفتار اجتنابی/امتناعی، هیجانات بزرگ، بهانه‌­گیری و کج‌خلقی، پرخاشگری، گریه‌کردن، داد و فریاد کردن، دل درد، سردرد و احساس بیماری در زمان مدرسه تبدیل می‌شود. تا زمانی که فرصت‌­های کافی برای کودکان مضطرب وجود نداشته باشد که آن‌ها به آرامش برسند، اضطراب آن‌ها را به سمت اجتناب از مدرسه سوق می‌دهد.

ما باید اجتناب از مدرسه را از روی میز برداریم. این آسان نخواهد بود. در واقع، احتمالاً در روزهای زیادی قلبمان را خواهد شکست. اما به خاطر داشته باشید که چرا دارید این کار را انجام می‌دهید. تنها راه عبور از اضطراب گذر کردن از دل رخدادهای اضطرابی است. مغزهای مضطرب، مغزهایی قوی هستند و اجازه نخواهند داد مبارزه به آرامی پیش برود. به همین دلیل است که باید برای مدتی قو‌ی‌­تر باشید. البته، اگر تهدیدهای واقعی دیگر در مدرسه وجود دارد، مثل قلدری، فقدان بروز عاطفی از سوی معلم یا حساسیت­‌های محیطی باید به بهترین شکل ممکن با آن‌ها برخورد کرد تا راه کودکان‌مان را به سمت رفتار شجاعانه باز کنیم.

واقعا در مقابل چه چیزی از کودک محافظت می‌کنید؟

کودکان جایی در درون‌شان می‌دانند که مدرسه به اندازه کافی امن است. چیزی که آن‌ها از آن آگاه خواهند شد هم این خواهد بود که هنگام فکر کردن به مدرسه، افکار مضطرب شاید دل درد و تپش قلب آن‌ها را در بر می‌گیرد و احساس می‌کنند که قرار است اتفاق بدی بیافتد. قابل درک است که هر پدر و مادر مهربانی ممکن است گاهی تسلیم این امر شود و اجازه دهد فرزندش «فقط برای امروز» خانه بماند؛ اما این همیشه اضطراب فردا را بیشتر می‌کند. هنگامی که انگیزه محافظت از آن‌ها بسیار زیاد است، از خود بپرسید: «من واقعاً آن‌ها را از چه چیزی محافظت می‌کنم؟ از آن‌ها در مقابل تهدید واقعی محافظت می‌کنم یا در برابر افکار، احساسات یا ناراحتی‌­های بدنی که با اضطراب همراه است؟» سپس بپرسید که حرکت بعدی من دنیای آن‌ها را می‌سازد یا آن را کوچک می‌کند؟ قرار است موجب رشد آن‌ها شود یا آن‌ها را عقب نگه دارد؟

اما سوال این نیست!

سوال این نیست که «چگونه از اضطراب فرزندم خلاص شوم؟» بلکه این است که «چگونه می‌توانم به او کمک کنم که در حضور اضطراب کمی احساس قدرت کند؟». یکی از قدرتمندترین راه‌­ها برای انجام این کار، تغییر رابطه کودکان با اضطراب است. آن‌ها را ایمن نگه دارید اما نه بیش آنچه که لازم است. وقتی ما داستان اضطراب را تغییر می‌دهیم؛ پاسخ آن را هم م‌یتوانیم تغییر دهیم. سپس، ما راهکارها و اطلاعات را اضافه می‌کنیم و آن‌ها را از «تهدیدها» به امور مهم و معناداری که اضطراب مانع آن‌ها بود، تغییر می‌دهیم. ممکن است جواب دادن به این راه زمان­بر باشد و اشکالی هم ندارد. برای مدتی ما باید آن را به اندازه کافی برای آن‌ها باورپذیر کنیم. در همین حال، ما آن‌ها را بزرگ می‌کنیم تا احساس قدرت کنند حتی زمانی که مضطرب‌اند.

چه‌طور حتی وقتی کنار شما نیستند، احساس امنیت کنند؟

شما فرزندتان را بهتر از هرکس دیگری می‌شناسید. در نتیجه به پیشنهادات و راهکارهای زیر به چشم یک جعبه ابزار نگاه کنید. در اینجا چند راهکار وجود دارد:

  • اجازه دهید بدانند احساسات‌شان منطقی است!

اضطراب آن‌ها منطقی است. آن‌ها در حال انجام یک کار دشوار هستند. این می‌تواند به عنوان یک تهدید در مغز شناسایی شود و در اینجا مغز سعی می‌کند برای ایمن نگه‌داشتن آن‌ها، کودک را مجبور به اجتناب از مدرسه کند. این همان کاری است که ما انسان­‌ها گاهی انجام می‌دهیم. برای من خیلی جالب است چیزی که ما را به عنوان انسان متحد می‌کند، می‌تواند باعث احساس تنهایی شود. کودکان باید بدانند که اضطراب ربطی به قدرت، شجاعت و شخصیت ندارد و مطلقاً بدین معنا نیست که نمی‌توانند با آن مقابله کنند. بلکه نشانه آن است که آن‌ها در شرف انجام کاری شجاعانه، مهم و معنادار هستند که گاهی اوقات ممکن است سخت باشد.

  • ارتباط بین کودک و معلم‌اش را تسهیل کنید!

بهترین راه برای کودکان برای احساس امنیت در کنار یک بزرگسال غریبه این است که والدین این رابطه را تسهیل کنند. این ممکن است به این معنا باشد که با معلم فرزند خود صحبت کنید تا بتوانید چیزهای خوبی که او درمورد فرزندتان می‌گوید و چیزهای خوبی که فرزندتان در مورد او می‌گوید را منتقل کنید. برای مثال اینکه خانم احمدی گفت واقعاً دوست دارد که تو در کلاسش هستی.

  • بگذارید خداحافظی اطمینان‌­بخش، عاشقانه و سریع باشند!

تا زمانی که با آن‌ها هستید آمیگدال (بخشی از مغز که مسئول اضطراب است) امیدوار است که از شما جدا نشود و به مبارزه یا فرار می‌پردازد. تنها در زمان ترک صحیح کودک است که مغز و بدن فرزند کوچک شما استراحت می‌کند. موج عصبی و شیمیایی که منجر به علائم فیزیکی، احساسی و رفتاری اضطراب می‌شود، شروع به خنثی‌شدن می‌کند و اضطراب کاهش می‌یابد. هرچه زودتر این اتفاق بیافتد، کودک شما زودتر می‌تواند به آرامش برسد و روز را ادامه دهد. کودک شما ممکن‌است وقتی ترکش می‌کنید بسیار اشک بریزد و این اشکالی ندارد. این اشک‌­ها نشانه این است که مغز حس بیهودگی فرار را ثبت کرده و به سمت سازگاری حرکت می‌کند که در قلب تاب­‌آوری قرار دارد. این هیچ‌گاه آسان نیست که فرد مورد علاقه‌تان را در حالت ناراحتی مشاهده کنید، اما بخاطر داشته باشید کودک ایمن است، به‌زودی گریه‌ها تمام می‌شوند و شما تجربه­‌ای را ارائه داده‌اید که ایجاد کننده انعطاف و شجاعت بوده و به کودک نشان می‌دهید که می‌تواند کارهای سخت انجام دهند.

  • اجازه دهید قدرت شما را احساس کند!

کودکان ما نیاز دارند رهبری ما را حس کنند. اگر در بیابان گم شده بودید، کسی را می‌خواستید که برنامه‌­ای دارد و نه کسی که مردد است و نیاز دارد که مسیر بعدی را شما تائید کنید. صحبت کردن با قاطعیت راه را برای آن‌ها باز می‌کند تا از توانایی ما برای ایمن نگه داشتن‌شان اطمینان داشته باشند تا ما بتوانیم بزرگترهای دیگر را برای مراقبت از آن‌ها تعیین کنیم. این مهم است که با عشق و علاقه به کودک خود بگویید «من این پیشنهاد را دارم»  و نه به شیوه‌­ای مستبدانه مثل این جمله که «این کار را بکن نه آن را». به این فکر کنید که به آن‌ها اجازه می‌دهید احساس کنند شما جلوتر رفته‌­اید، به اطراف نگاه کنید که مطمئن شوید امن است و اکنون شفافانه برگردید. برنامه را به آن‌ها بگویید اما آن را در قالب جملاتی شفاف بیان کنید از جملاتی مانند «این چیزی است که اتفاق می‌افتد» به جای سوالاتی مانند اینکه «فکر نمی‌کنی بهتر است به مدرسه بروی؟» استفاده کنید.

من می‌دونم که امروز روز بزرگی برای توعه. این چیزیه که قراره اتفاق بیفته عزیزم. می‌خوام برات صبحانه مورد علاقه تو درست کنم. هرچی که دوست داری رو بهم بگو. بعد، لباس­هات رو می‌پوشی و من تو رو به مدرسه می‌برم. قراره همراه تو به کلاس بیام، بغلت کنم و خداحافظی کنیم. من می‌دونم که معلم و مدرسه به خوبی از تو مراقبت می‌کنن. منم منتظر می‌مونم که تو برگردی. من با معلم تو حرف زدم و اون خیلی دوست داره تو رو توس کلاسش ببینه. بهترین بخش اینه که بعداز ظهر خودم میام دنبالت و همه چیز رو درمورد روزت می‌شنوم. نمیتونم صبر کنم تا همه چیز رو بشنوم!

  • تُن صدای شما مهم است!

تا جایی که می‌توانید اجازه دهید لحن صدایتان گرم، دوست­‌داشتنی، قوی و آهنگین باشد. لحن صدای آرام به احتمال زیاد به عنوان یک تهدید شناخته می‌شود. لحن تندخویانه مخصوص یک شکارچی در طبیعت است و ما باید مراقب آن باشیم.

  • اجازه دهید کودک بداند که از او مراقبت می‌شود!

اگر کودک از شما خواهش کرد که در خانه بماند، احساساتش را تصدیق کنید و سخت بودن تحمل این شرایط را تائید نمایید. مجدداً تائید کنید که می‌دانید در مدرسه از او مراقبت خواهد شد. شما به موافقت او نیاز ندارید، اما او به شما نیاز دارند که هم برای خودتان و هم برای او قوی بمانید. وقتی او را ترک می‌کنید احتمالا احساسات و هیجانات شدیدی دارید، این هیچ اشکالی ندارد که خودتان را تخیله کنید، گریه کنید! می‌توانید به یک دوست‌تان زنگ بزنید تا درمورد اینکه چقدر همه چیز ناراحت‌ کننده‌است صحبت کنید. مطمئن شوید تا زمانی که فرزندتان کنارتان است می‌تواند قدرت و امنیت را حس کند.

  • بر دیدار بعدی تمرکز کنید!

به کودک خود کمک کنید که شجاعتش را از طریق تمرکز بر آنچه قرار است در دیدار بعدی رخ دهد نمایان سازد. او را ببوسید، در آغوش بگیرید و به سلام بعدی اشاره کنید.

  • گاهی تنها کاری که می‌توانید انجام دهید، سوار شدن بر موج است!

اگر کودک احساس آشفتگی می‌کند و احساساتش همه فضای اتاق را تاریک کرده، همراه او سوار موج شوید تا بالاخره احساس آرامش کند. آرامش او از وقتی آغاز می‌شود که آرامش شما آغاز شود. به او اجازه دهید بداند که شما متوجه وضعیتش هستید، او را می‌بینید و می‌دانید که می‌تواند انجامش دهد. او فوراً این را نمی‌پذیرد و این اشکالی ندارد. مغز از تجربه یاد می‌گیرد، بنابراین هرچه بیشتر بتواند راه خود را از اضطراب به آرامش پیدا کند، تکرار این مسیر آسان‌تر خواهد شد.

  • رفتار کودک شما، خود او نیست!

اجازه ندهید علائم اضطراب ارتباط او را با شما قطع کند. ممکن است خیلی عصبانی یا ناراحت شود و رفتارهای وحشتناکی از خود نشان دهد. این معیاری برای توانایی او برای کنار آمدن با شرایط دشوار، فرزندپروری شما یا اینکه چه کسی است نیست! بلکه فقط و فقط نشانه‌های اضطراب اوست.

  • چیزی که روی آن تمرکز کنید قدرتمندتر می‌شود!

چیزی که ما روی‌ آن تمرکز می‌کنیم قدرتمند می‌شود؛ پس ابتدا به کودک فرصت دهید که احساسات‌اش را بروز دهد و بعد این قدرت بروز را به سمتی مثبت و موثر هدایت کنید.

خداحافظ عزیزم! خیلی دوستت دارم. امروز به مدرسه میری و منم میرم سر کار. بعد از ظهر برمی‌گردم و میام دنبالت تا بریم خونه. بیا قبل از اینکه بریم خونه بریم پارک و بازی کنیم .

  • در رفتارتان نشان دهید که با شجاعت آن‌ها هماهنگ هستید!

وقتی کودک‌تان مضطرب یا آشفته است، اضطراب و ناراحتی شما هم تحریک می‌شود. اضطرابش تلاش می‌کند او را از خطر باز دارد، اما کودک نیاز دارد ما به این موضوع توجه نکنیم! هر زمان ما از حس ترس کودک نسبت به مدرسه حمایت کنیم، خودمان را با ترس او هماهنگ و تنظیم کرده‌ایم و این کنش مناسبی نیست. کودک نیاز دارد که خودمان را با بخشی از او هماهنگ کنیم که می‌داند می‌تواند به اندازه کافی شجاع باشد.

و در انتها!

یکی از بخش­‌های سخت تربیت کودک مضطرب، دانستن این است که متوجه باشیم چه زمانی باید او را به طور آرام به سمت رفتار شجاعانه سوق دهیم و چه زمانی به او اجازه دهیم تا در جایی گرم و نرم راحت باشد. حتی ملایم‌­ترین تلنگرها از سمت شما ممکن است برای کودک ملایم نباشد. گاهی ممکن است برای هردوی شما بیرحمانه باشد. حرکت به سمت رفتار شجاعانه و دوری از اضطراب یک فرآیند است و همیشه بدون پستی و بلندی نیست. کودکان ما نیاز دارند که نگاه‌شان کنیم و مکان امنی برایشان ایجاد کنیم؛ در عین اینکه گاهی نیاز دارند باورشان کنیم و گاهی اوقات هم ما فرمان زندگی‌شان را در دست بگیریم. یک مغز مضطرب، مغزی باشکوه، قدرتمند و بسیار قوی است. هنگامی که اضطراب در میان است، نیاز فرزندان ما به اجتناب یا فرار می‌تواند متزلزل باشد، اما باور ما به آن‌ها می‌تواند همیشه از اضطراب آن‌ها قوی‌­تر باشد.

وقتی اضطراب کودکان در مورد مادری یا پدری شما برای ایمن نگه‌داشتن آن‌ها فریاد می‌زند، بپرسید که «آیا پاسخ من دنیای آن‌ها را می‌سازد یا کوچک می کند؟ آن‌ها را باور کنم یا اضطرابشان را؟» و البته همیشه به آرامی پیش بروید. تبدیل انسان‌­های شجاع و زیبا به انسان­‌های شجاع‌­تر، قوی‌­تر و منعطف­‌تر زمان می‌برد و این اشکالی ندارد!

دیدگاهتان را بنویسید

برای اطلاع یافتن از رویدادها، برنامه‌ها و مقالات تازه مدرسه گفت‌وگو ایمیل خود را وارد کنید.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://dialogueschool.ir/?p=5355
ورود به سایت
نام کاربری / ایمیل / شماره موبایل خود را وارد کنید
بازیابی کلمه عبور
شماره موبایل یا پست الکترونیک خود را وارد کنید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید خود را در کادر زیر وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد
ورود به سایت
شماره موبایل یا ایمیل خود را وارد کنید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید خود را در کادر زیر وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ثبت نام در سایت
شماره موبایل / ایمیل را تایید و اطلاعات را تکمیل کنید
ثبت نام در سایت
شماره موبایل یا ایمیل خود را وارد کنید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید خود را در کادر زیر وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر