وقتی خیلی بچه بودم مامانم شب‌ها تا دیر وقت بیدار می‌موند و‌ خودشو برای تدریس فردا آماده می‌کرد. از یک طرف دلم براش می‌سوخت و از طرف دیگه بهش افتخار می‌کردم و توی دلم تحسینش می‌کردم و می‌گفتم لابد معلمی خیلی کار مهمی هکه مادر به خاطرش رنج بی‌خوابی و خستگی رو به جون میخره. اون روزهای کودکیبه همراه دیدن اون صحنه‌ها برای من همراه با بارقه‌های اشتیاق به معلمی بود که الان می‌فهمم در اصل اولین تصاویر ذهنی من از رویای یک زندگی معنادار بوده. بعدها که دانشجوی رشته تعلیم و تربیت شدم تازه فهمیدم آنچه که داره توی مدارس انجام میشه و حتی خیلی وقت‌ها آنچه که در کتاب‌های تعلیم و تربیت نوشته میشه غالبا ضد تربیت هستند و اینجوری بود که برای مدتی کوتاه ولی سخت، همه رویاهام تبدیل به کابوس شد. تیتر همه کابوس‌هام این بود: «چه کسی به ما این حق رو‌ داده که بچه‌‌های مردم رو به اسم تربیت، از مسیر اصیل و طبیعی بالندگی دور کنیم؟»

این درد در وجود من لانه کرد و بعدها تبدیل شد به سرچشمه اصلی اشتیاق به پیدا کردن راهی برای یک عمل تربیتی اصیل.

مطالعات تحقیقات دکتر بهارک اعظمی عموما در زمینه فناوری‌های آموزشی، رویکردهای نوین تربیتی، هنر و تعلیم و تربیت و تجربه‌نگاری معلمان بوده‌است.